نوشته شده توسط : مسعود
 

خدايي ايول به اين پسر!

به اين مي گن نامه عشقولانه !

 
1- محبت شديدي که صادقانه به تو ابراز ميکردم

2-دروغ و بي اساس بود و در حقيقت نفرت من نسبت به تو


3- روز به روز بيشتر مي شود و هر چه بيشتر تو را مي شناسم


4- به پستي و دورويي تو بيشتر پي ميبرم و


5-اين احساس در قلب من قوت ميگيرد که بالاخره روزي بايد


6- از هم جدا شويم و ديگر من به هيچ وجه مايل نيستم که


7- شريک زندگي تو باشم و اگرچه عمر دوستي ما همچون عمر گلهاي بهار کوتاه بود اما


8- توانستم به طبيعت پست و فرومايه تو پي ببرم و


9- بسياري از صفات ناشناخته تو بر من روشن شد و من مطمئنم


10- اين خودخواهي ، حسادت و تنگ نظري تو را هيچ کس نميتواند تحمل کند و با اين

وضع


11- اگر ازدواج ما سر بگيرد ، تمام عمر را


12- به پشيماني و ندامت خواهيم گذراند . بنابراين با جدايي ازهم


13-خوشبخت خواهيم بود و اين را هم بدان که


14- از زدن اين حرفها اصلا عذاب وجدان ندارم و باز هم مطمئن باش


15- اين مطالب را از روي عمق احساسم مينويسم و چقدر برايم ناراحت کننده است اگر


16- باز بخواهي در صدد دوستي با من برآيي . بنابراين از تو ميخواهم که


17- جواب مرا ندهي . چون حرفهاي تو تمامش


18- دروغ و تظاهر است و به هيچ وجه نميتوان گفت که داراي کمترين


19- عواطف ، احساسات و حرارت است و به همين سبب تصميم گرفتم براي هميشه


20- تو و يادگار تلخ عشقت را فراموش کنم و نمتوانم قانع شوم که


21- تو را دوست داشته باشم و شريک زندگي تو باشم .


و در آخر اگر مي خواهي ميزان

 

 



:: بازدید از این مطلب : 266
|
امتیاز مطلب : 15
|
تعداد امتیازدهندگان : 5
|
مجموع امتیاز : 5
تاریخ انتشار : 27 شهريور 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : مسعود

مرد ها چگونه آدم هايي هستند؟(طنز)


زنهايي كه به دنبال برابري با مردها هستند آرزوي بسيار كوچكي دارند !

زن بدون مرد مثل يك ماهي بدون دوچرخه است !

شما هميشه مي توانيد براي سالگرد ازدواج ، شوهرتان را غافلگير كنيد . فقط كافي است يادش بياوريد كه آن روز سالگرد ازدواج شماست !!!

شوهرم گفت به فضاي بيشتري احتياج دارد ، من هم او رابه بيرون خانه فرستادم و در را پشت سرش قفل كردم.

طبقه بندي مردها از نظر مادر من : مرد خوب برايت هر كاري انجام مي دهد ، مرد بد هر بلايي كه بتواند به سرت مي آورد .

پرسش : وقتي شوهرت با عصبانيت از خانه بيرون مي رود چه كار مي كني ؟ پاسخ : در را پشت سرش مي بندم !

مردها از صفت " جوان " براي زنهاي زير 18 سال و مردهاي زير 80 سال استفاده مي كنند !!!

اگر زني رنگ شاد بپوشد رژ لب بزند ، و كلاه عجيب و غريبي سرش بگذارد ، شوهرش با اكراه او را با خودش به كوچه و خيابان مي برد . ولي اگر كلاه كوچكي بر سرش بگذارد و كت و دامن خياط دوز تن كند شوهرش با كمال ميل او را بيرون مي برد و تمام مدت به زني كه لباس رنگ شاد پوشيده و كلاه عجيب و غريب سرش گذاشته و رژ لب زده است خيره مي شود !!! "

تنها 99 درصد مردها هستند كه باعث بدنامي 1 درصد باقي مانده مي شوند !

ما نقاط مشترك زيادي با هم داشتيم ، من عاشق او بودم و او هم عاشق خودش بود !!!

وقتي مردي به من مي گويد كه مي خواهد همه ي ورق هايش را رو كند هميشه بي اختيار به آستينش نگاه مي كنم !!!

اكثر مردها سه گروه را دوست دارند ولي هيچ وقت آنها را درك نمي كنند : افراد مونث ، دخترها و زنها !!!

شما خيلي مردهاي باهوش را مي شناسيد كه با زنهاي كودن ازدواج كرده اند ، ولي هرگز زن باهوشي را پيدا نمي كنيد كه با مرد كودني ازدواج كرده باشد !

زن بودن كار بسيار شاقي است ، چون معمولا مستلزم سر و كله زدن با مردهاست !!!


این وبلاگ حاضر به تبادل لینک است لطفا این وبلاگ را با نام بهترین مطالب لینک دهید و ما را مطلع  

 



:: بازدید از این مطلب : 264
|
امتیاز مطلب : 15
|
تعداد امتیازدهندگان : 5
|
مجموع امتیاز : 5
تاریخ انتشار : 27 شهريور 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : مسعود

داستان قشنگ شيطان ونمازگزار

مردي صبح زود از خواب بيدار شد تا نمازش را در خانه خدا (مسجد) بخواند.

لباس پوشيد و راهي خانه خدا شد.

در راه به مسجد، مرد زمين خورد و لباسهايش کثيف شد. او بلند شد،

خودش را پاک کرد و به خانه برگشت.

مرد لباسهايش را عوض کرد و دوباره راهي خانه خدا شد. در راه به مسجد و

در همان نقطه مجدداً زمين خورد!

او دوباره بلند شد، خودش را پاک کرد و به خانه برگشت. يک بار ديگر لباسهايش

را عوض کرد و راهي خانه خدا شد.

در راه به مسجد، با مردي که چراغ در دست داشت برخورد کرد و نامش را پرسيد.

مرد پاسخ داد: (( من ديدم شما در راه به مسجد دو بار به زمين افتاديد.))،

از اين رو چراغ آوردم تا بتوانم راهتان را روشن کنم.

مرد اول از او بطور فراوان تشکر مي کند و هر دو راهشان را به طرف مسجد

ادامه مي دهند. همين که به مسجد رسيدند، مرد اول از مرد چراغ بدست

در خواست مي کند تا به مسجد وارد شود و با او نماز بخواند.

مرد دوم از رفتن به داخل مسجد خودداري مي کند.

مرد اول درخواستش را دوبار ديگر تکرار مي کند و مجدداً همان جواب را مي شنود.

مرد اول سوال مي کند که چرا او نمي خواهد وارد مسجد شود و نماز بخواند.

مرد دوم پاسخ داد: ((من شيطان هستم.)) مرد اول با شنيدن اين جواب جا خورد.

شيطان در ادامه توضيح مي دهد:

((من شما را در راه به مسجد ديدم و اين من بودم که باعث زمين خوردن شما شدم.))

وقتي شما به خانه رفتيد، خودتان را تميز کرديد و به راهمان به مسجد برگشتيد،

خدا همه گناهان شما را بخشيد. من براي بار دوم باعث زمين خوردن شما شدم

و حتي آن هم شما را تشويق به ماندن در خانه نکرد، بلکه بيشتر به راه مسجد برگشتيد.

به خاطر آن، خدا همه گناهان افراد خانواده ات را بخشيد. من ترسيدم که اگر يک بار ديگر

باعث زمين خوردن شما بشوم، آنگاه خدا گناهان افراد دهکده تان را خواهد بخشيد.

بنا براين، من سالم رسيدن شما را به خانه خدا (مسجد) مطمئن ساختم.

داستان:

کار خيري را که قصد داريد انجام دهيد به تعويق نياندازيد. زيرا هرگز نمي دانيد

چقدر اجر و پاداش ممکن است ازمواجه با سختي هاي در حين تلاش به انجام کار خير

دريافت کنيد. پارسائي شما مي تواند خانواده و قوم تان را بطور کلي نجات بخشد.

اين کار را انجام دهيد و پيروزي خدا را ببينيد.

کارت
پستال های عاشقانه - pixfa.net



:: بازدید از این مطلب : 269
|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
تاریخ انتشار : 27 شهريور 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : مسعود

 

نمیگم دوستت دارم
نمیگم عاشقتم
میگم دیونتم که اگه یه روز ناراحتت کردم بگی بیخیال دیونست . . .

 

قلب مهربانت مثلثی را می ماند در دریای عشق
مرا در خود کشیدی برمودای من !!!

 

ای دوست به جز عشق تو در سر من هوسی نیست
جز نقش تو بر صفحه ی دل نقش کسی نیست

 

 

بهترین لحظه، لحظه ایست که فکر کنی فراموشت کردم، بعد ۱

 

 

نمیگم دوستت دارم
نمیگم عاشقتم
میگم دیونتم که اگه یه روز ناراحتت کردم بگی بیخیال دیونست . . .

 

 

قلب مهربانت مثلثی را می ماند در دریای عشق
مرا در خود کشیدی برمودای من !!!

 

ای دوست به جز عشق تو در سر من هوسی نیست
جز نقش تو بر صفحه ی دل نقش کسی نیست

 

 

بهترین لحظه، لحظه ایست که فکر کنی فراموشت کردم، بعد ۱ اس ام اس از طرف من بیاد که توش نوشته میمیرم برات !
ولنتاینت مبارک !

 

یادته بهت گفتم که خشت دیوار دلتم، تو هم منو شکستی
ولی اشکالی نداره، حالا خاک زیر پاتم !

 

با تو از خاطره ها سرشارم. با تو تا آخر شب بیدارم . عشق من دست تو یعنی خورشید. گرمی دست تو را کم دارم . . .

 

قاب عکستو زدم جای ساعت دیواری
از اون موقع به بعد تو شدی تمومه لحظه هام . . .

 

SMS VALENTINE

 

عمری با غم عشقت نشستم
به تو پیوستم واز خود گسستم
ولیکن سرنوشتم این سه حرف بود
تو را دیدم. پرستیدم . شکستم

 

زندگی عشق است افسانه نیست آنکه عشق راآفرید دیوانه نیست

 

 

عشق آن نیست که هر لحظه کنارش باشی عشق آن است که پیوسته به یادش باشی

 

 

بزرگترین آرزوم اینه کوچکترین آرزوت باشم

 

 

تقدیم
به او که نبود ولی حس بودنش بر من شوق زیستن داد دلم برای کسی تنگ است که
آفتاب صداقت را به میهمانی گلهای باغ می آورد و گیسوان بلندش را به باد می
داد و دست های سپیدش را به آب می بخشید و شعر های خوشی چون پرنده ها می
خواند

 

 

ای کاش که معشوق ز عاشق طلب جان می کرد، تا که هر بی سرو پایی نشود یار کسی !!!

 

 

دوست داشته باش و زندگی کن!زمان برای همیشه از آن تو نیست

 

چقدر سخت است منتظر کسی باشی که هیچ وقت فکر آمدن نیست!

 

 

می
دونستی اشک گاهی از لبخند با ارزش تره؟ چون لبخند رو به هر کسی می تونی
هدیه کنی اما اشک رو فقط برای کسی می ریزی که نمی خوای از دستش بدی
.ولنتاین مبارک

 

 

اگر
روزی دشمن پیدا کردی بدون در رسیدن به هدفت موفق بودی.اگر روزی تهدیدت
کردن بدون در برابرت ناتوانند. اگر روزی خیانت دیدی بدون قیمتت بالاست.
اگر روزی ترکت کردند بدون با تو بودن لیاقت میخواد

 

 

من
به دو چیز عشق می ورزم یکی تو و دیگری وجود تو، به دو چیزاعتقاد دارم یکی
خدا ودیگری تو، من در این دنیا دو چیز میخواهم یکی تو ودیگری خوشبختی تو.

 

 

زندگی آرام است، مثل آرامش یک خواب بلند.
زندگی شیرین است، مثل شیرینی یک روز قشنگ.
زندگی رویایی است، مثل رویای ِیکی کودک ناز.
زندگی زیبایی است، مثل زیبایی یک غنچه ی باز.
زندگی تک تک این ساعتهاست، زندگی چرخش این عقربه هاست، زندگی راز دل مادر من. زندگی پینه ی دست پدر است، زندگی مثل زمان در گذر…

 

 

هر
کی اومد پیش من یه ذره جاتو نگرفت….هیچ ادایی جای اون نازو اداتو
نگرفت….پیش هر نقاشی رفتم تو رو نقاشی کنه، روی هر بومی زدم رنگ چشاتو
نگرفت…

 

 

میدونی
آدما بین الف تا ی قرار دارند. بعضی ها مثل ” ب ” برات میمیرند، مثل ” د ”
دوستت دارند، مثل ” ع ” عا شقت میشوند، مثل ” م ” منتظر می مونند تا یه
روز مثل ” ی ” یارت بشن.

 

 

حرفهایی
هست برای نگفتن و ارزش عمیق هر کسی به اندازه ی حرفهایی است که برای نگفتن
دارد و کتاب هایی نیز هست برای ننوشتن و من اکنون رسیده ام به آغاز چنین
کتابی…

کاش کسی تو دلمون پا نمیذاشت… کاش اگه پا میزاشت دلمون رو تنها نمیذاشت… کاش اگه تنها میذاشت رد پاش رو روی دلمون جا نمیزاشت

 

قلبمو هدیه می دم بهت . مواظبش باش . نه به خاطر اینکه قلبمه به خاطر اینکه تو توشی

 

موقعی
که می خواستمت می ترسیدم نگات کنم،موقعی که نگات کردم ترسیدم باهات حرف
بزنم. موقعی که باهات حرف زدم ترسیدم نازت کنم،موقعی که نازت کردم ترسیدم
عاشقت بشم حالا که عاشقت شدم میترسم از دستت بدم

 

دل آدمها مثل یک جزیره دور افتادست ،اینکه کی واسه اولین بار پا به جزیره میزاره مهم نیست مهم اون کسیه که هیچوقت جزیره را ترک نکند

 

اگر
باران بودم انقدر می باریدم تا غبار غم را از دلت پاک کنم اگر اشک بودم
مثل باران بهاری به پایت می گریستم اگر گل بودم شاخه ای از وجودم را تقدیم
وجود عزیزت میکردم اگر عشق بودم آهنگ دوست داشتن را برایت مینواختم ولی
افسوس که نه بارانم نه اشک نه گل و نه عشق اما هر چه هستم دوستت دارم

 

عشق شاید زود تو را عاشق و دلتنگ کند اما هرگز تو را سیر نمی کند. روز ولنتاینت مبارک

 

گرتواین
دنیا کسی هست که با دیدنش رنگ رخسارت عوض میشه و قلبت ابروتو به تاراج می
بره. مهم این نیست که اون مال تو باشه، مهم اینه که باشه. نفس بکشه، زندگی
کنه و از زندگیش لذت ببره

 

خیانت
تنها این نیست که شب را با دیگری بگذرانی … خیانت میتواند دروغ دوست
داشتن باشد ! خیانت تنها این نیست که دستت را در خفا در دست دیگری بگذاری
… خیانت میتواند جاری کردن اشک بر دیدگان معصومی باشد

 

اگه تو دنیا هیچی هیچی نداشته باشی مطمئن باش سه چیز همیشه مال تو هست:خدای مهربون، فکرای قشنگ وقلب کوچیک من

 

 

عمیق ترین درد زندگی مردن نیست بلکه نداشتن کسی است که الفبای دوست داشتن را برایت تکرار کند و تو از او رسم محبت بیاموزی

 

صدا کن مرا که صدایت زیباترین نوای عالم است
صدا کن مرا که صدایت قلب شکسته ام را تسکین میدهد
صدا کن مرا تا بدانم که هنوز از یاد نبرده ای مرا
نشسته ام تا شاید صدایم کنی
صدایم کنی ومحبت بی دریقت را نثارم کنی

 

عشق من تو باش نه برای اینکه در این دنیای بزرگ تنها نباشم.تو باش تا در دنیای بزرگ تنهاییم تنها ترین باشی..

 

تو مثل راز بهاری و من رنگ زمستانم. چگونه دل اسیرت شد قسم به شب نمیدانم

 

دلم همچو آسمان،پر از ابرهای بارانیست،
ای کاش دلم امشب بگرید، شاید که بغض عشق در چشمانم بشکند….

 

آری دوستی دو نیمه دارد نیمی از آن عشقی است که دل تو را بیقرار کرده است و نیمی دیگر آن محبتی است که در دل من می تپد

 

فرشته ها وجود دارن اما بعضی وقتا چون بال ندارن ما بهشون میگیم دوست

 

شب
شده بود، گل آفتاب گردان داشت دنبال خورشید میگشت که یهو یک ستاره بهش
چشمک زد، اما گل آفتابگردان سرش رو آرام آورد پایین، میدونی چرا؟! آخه
گلها هیچوقت خیانت نمیکنن واسه همینه که گل آفتابگردان همیشه شبها سرش
پایینه.



:: بازدید از این مطلب : 401
|
امتیاز مطلب : 41
|
تعداد امتیازدهندگان : 13
|
مجموع امتیاز : 13
تاریخ انتشار : 27 شهريور 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : مسعود

چه زیباست بخاطر تو زیستن

وچه تلخ وغم انگیز است، دور از توبودن، برای تو گریستن؛

و به عشق و دنیای تو نرسیدن؛ ایکاش می دانستی بدون تو،

مرگ گواراترین زندگیست؛

بدون تو وبرای تو ماندن; به پای تو مردن وبه عشق تو سوختن؛

وبه دور ازدستهای مهربانت،

زندگی چه تلخ وناشکیباست. ایکاش می دانستی مرز خواستن کجاست،

وایکاش میدیدی قلبی راکه فقط؛

برای تو می تپدکارت
پستال های عاشقانه - pixfa.net



:: بازدید از این مطلب : 626
|
امتیاز مطلب : 49
|
تعداد امتیازدهندگان : 14
|
مجموع امتیاز : 14
تاریخ انتشار : 27 شهريور 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : مسعود


 

دل تنگی

دلم برای کسی تنگ است که دل تنگ است

دلم برای کسی تنگ است که طلوع عشق را به قلب من هدیه می دهد

دلم برای کسی تنگ است که با زیبایی کلامش مرا در عشقش غرق می کند

دلم برای کسی تنگ است که تنم آغوشش را می طلبد

دلم برای کسی تنگ است که دستانم دستان پر مهرش را می طلبد

دلم برای کسی تنگ است که سرم شانه هایش را آرزو دارد

دلم برای کسی تنگ است که گوشهایم شنیدن صدایش را حسرت می کشد

دلم برای کسی تنگ است که چشمانم ، چشمانش را می طلبد

دلم برای کسی تنگ است که مشامم به دنبال عطر تن اوست

دلم برای کسی تنگ است که اشکهایم را دیده

دلم برای کسی تنگ است که دلش همانند دل من است

دلم برای کسی تنگ است که تنهاییش تنهایی من است

دلم برای کسی تنگ است که دل تنگ دل تنگیهایم است 

... 

"دلم برای تو تنگ است بهترینم"


تنهایی یک دنیا غم واندوه

به چشمانم آموختم جز شادیها چیز دیگری را نبیند

اما غافل از این بودم که این چشم ها

به من خیانت خواهد کرد

و در مقابل غمها و تاریکی ها مرا تنها خواهند گذاشت

به خود گفته بودم زندگی را دگرگون خواهم کرد

تمام غمها و سیاهی ها را به دست فراموشی خواهم سپرد

و آنها را در بستر زمان دفن خواهم کرد

اما غافل بودم و ندانستم زندگی بازیگریست

که آهنگ او هر لحظه تغییر میکند

حال من مانده ام و تنهایی و یک دنیای غم و اندوه

عاشقانه

فبعدٌ ووجدٌ واشتياق ورجعـــــة .......... فلا أنت تدنيني ولا أنا أقـــــــــرب

كعصفورةٍ في كف طفل يزفهـــا .......... تذوق حياض الموت والطفل يلعب

فلا الطفل ذو عقل يرق لما بها .......... ولا الطيرذو ريش يطير فيذهــــــب

ولي ألف وجه قد عرفت طريقه .......... ولكن بلا قلب إلى أين يذهــــــــب

 

دوری و دوستی و اشتیاق و برگشت ولی نه تو سراغ من می ایی و نه من میتوانم به تو نزدیک شوم


همانند گنجشک کوچک در دستان یک کودک که مرا به حجله مرگ میبرد و ان بچه فقط به فکر بازی است


نه بچه عقلی دارد که به حال من دلش بسوزد و نه پرنده کوچک بالی برای پرواز و رهایی دارد


وهزارن کس را میشناسم که دوستدار من هستند ولی بدون قلب کجابروم و پیش چه کسی پناه ببرم


سفر

كردي آهنگ سفر اما پشيمان ميشوي
چون به ياد آري پريشانم پريشان ميشوي

گر به خاطر آوري اين اشك جانسوز مرا
آنچه من هستم كنون در عاشقي آن ميشوي

سر به زانو گريه هايم را اگر بيني به خواب
چون سپند از بهر ديدارم شتابان ميشوي

عزم هجران كرده اي شايد فراموشم كني
من كه ميدانم تو هم چون شمع گريان ميشوي

گر خزان عمر ما را بنگري با رفتنت
همچو ابر نوبهاران اشكريزان ميشوي

بشكند پيمانه ي صبرم ولي در چشم خلق
چون دگر خوبان تو هم بشكسته پيمان ميشوي

بينم آنروزي كه چون پروانه بهر سوختن
پاي تا سر آتش و سر تا به پا جان ميشوي

مرغ باغ عشقي و دور از تو جان خواهم سپرد
آنزمان بي همزبان در اين گلستان ميشوي


سفر

گفتي مي خوام بهت بگم همين روزا مسافرم
«بايد برم» براي تو فقط يه حرف ساده بود
کاشکي مي ديدي قلب من به زير پات افتاده بود
شايد گناه تو نبود، شايد که تقصير منه
شايد که اين عاقبتِ اين جوري عاشق شدنه

سفر هميشه قصه رفتن و دلتنگيه
به من نگو جدايي هم قسمتي از زندگيه
هميشه يک نفر ميره آدم و تنها مي ذاره
ميره يه دنيا خاطره پشت سرش جا مي ذاره
هميشه يک دل غريب يه گوشه تنها مي مونه
يکي مسافر و يکي اين ور دنيا مي مونه

دلم نمياد که بگم به خاطر دلم بمون
اما بدون با رفتنت از تن خستم ميره جون
بمون براي کوچه‌اي که بي تو لبريزه غمه
ابري تر از آسمونش ابراي چشماي منه

بمون واسه خونه‌اي که محتاج عطر تن توست
بمون واسه پنجره اي که عاشق ديدن توست!




:: بازدید از این مطلب : 652
|
امتیاز مطلب : 44
|
تعداد امتیازدهندگان : 13
|
مجموع امتیاز : 13
تاریخ انتشار : 27 شهريور 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : مسعود



:: بازدید از این مطلب : 817
|
امتیاز مطلب : 45
|
تعداد امتیازدهندگان : 13
|
مجموع امتیاز : 13
تاریخ انتشار : 27 شهريور 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : مسعود


:: بازدید از این مطلب : 697
|
امتیاز مطلب : 46
|
تعداد امتیازدهندگان : 14
|
مجموع امتیاز : 14
تاریخ انتشار : 27 شهريور 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : مسعود


:: بازدید از این مطلب : 694
|
امتیاز مطلب : 50
|
تعداد امتیازدهندگان : 15
|
مجموع امتیاز : 15
تاریخ انتشار : 27 شهريور 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : مسعود



:: برچسب‌ها: طبیعت بکر؟ ,
:: بازدید از این مطلب : 609
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : 25 شهريور 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : مسعود



:: بازدید از این مطلب : 595
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : 25 شهريور 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : مسعود



:: بازدید از این مطلب : 742
|
امتیاز مطلب : 70
|
تعداد امتیازدهندگان : 21
|
مجموع امتیاز : 21
تاریخ انتشار : 27 شهريور 1398 | نظرات ()
نوشته شده توسط : مسعود

اینم یه ویسکی بزن تاحالت جابیادحوصلت سرنره تااخرباوبم صفاکنی!

اینم یه ویسکی بزن تاحالت جابیادتااخرباوبم صفاکنی!



:: بازدید از این مطلب : 478
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : 25 شهريور 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : مسعود



:: بازدید از این مطلب : 563
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : 27 شهريور 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : مسعود

 

راستی یادته لبتو گاز گرفتم؟!!

 

تو بغل هم بودیم


نگات می کردم...نگام می کردی


لبامو بوسیدی


منم لبتو گاز گرفتم...با اینکه خیلی دردت اومد خندی


دلم واسه خنده هات تنگ شده...کجــــایی؟؟؟



 



:: برچسب‌ها: بوس میخوام ازت؟ ,
:: بازدید از این مطلب : 831
|
امتیاز مطلب : 80
|
تعداد امتیازدهندگان : 24
|
مجموع امتیاز : 24
تاریخ انتشار : 27 شهريور 1398 | نظرات ()
نوشته شده توسط : مسعود
عاشقانه

دم مرگ رسیدم,اما به هوای تو نمردم

غیر از تو کسی را بخواهم باز بی وفا بگو. 

 

غیر از تو با کسی دیگر دل دادم بازبی وفا بگو.

 

اگر مطمئن نیستی بر سرم بردار خنجر را.

 

با خنده جان ندادم باز بی وفا بگو...........

 

شعر از حاج عبدالقادر

 


تقدیم به بهترینم.....

 

تقدیم به او که نبود ولی حس بودنش

 

 بر من شوق زیستن داد.

 

دلم برای کسی تنگ است که:

 

آفتاب صداقت را به میهمانی

 

 

گلهای باغ می آورد و

 

گیسوان بلندش را به باد می داد و

 

 

دستهای سپیدش را به آب می بخشید

 

و شعرهای خوشی

 

چون پرنده ها می خواند.....

 

تقدیم به کسی که نمی داند چقدر دوستش دارم.....

 

تو در من آن تب گرمي كه آبم ميكند كم كم,

نگاهت نيز چون مستي خرابم ميكند كم كم,

منم آن كهنه ديواري به جا از قلعه هاي سنگ

كه باد و آفتاب آخر خرابم ميكند كم كم...


 

چرا حلقه ازدواج ؟ چرا دست چپ ؟

میدانید چرا حلقه ازدواج را در سمین انگشت دست چپ میگذارند ؟ یونانیها ورومیان باستان معتقد بودند یک

سیاهرگ یا عصب این انگشت را به قلب مرتبط میکند و دقیقا به بخشی از قلب که مرکز احساسات وعواطف است

راه دارد بهمین دلیل اگر حلقه ازدواج در این انگشت باشد شور واحساس عاشقانه همواره جاری خواهد بود.....


شبهاي زمستاني قلبم را چراغي  نيست و ظلمت روحم را،

روشنايي ودر انزواي  تنهائيم كور سوي  اميد را نمي بينم

چه بس شبها كه دلتنگي صورتم  راشسته و خواهد شست

وچه بسيار روزهايي كه بي قرارت بودم ولي ...

غم هجران  لحظه به لحظه به مرگ نز ديكترم خواهد كرد

وهيچ كس راز دلتنگيهايم را نخواهد فهميد وهيچ چيز برلب

نخواهم آوردچرا كه من گر فتار سنگيني سكوتي هستم كه

 گويا قبل از هر فريادي لازم است...


                                                                     من منتظرت شدم ولي در نزدي

بر زخم دلم گل معطر نزدي

گفتي كه اگر شود مي آيم اما

مرد اين دل و آخرش به او سر نزدي
 


تو از دردی كه افتادست بر جانم چه می دانی؟

دلم تنها تو را دارد ولی با او نمی مانی

تمام سعی تو كتمان عشقت بود در حالی

كه از چشمان مستت خوانده بودم راز پنهانی

فقط يك لحظه آری با نگاهی اتفاق افتاد

چرا عاقل كند كاری كه بازآرد پشيمانی؟

 


گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org

 

نباید به خاطر فرو رفتن خار یک رز به دستمان از تمام گلها متنفر باشیم.

کاش میشد پرنده بودیم توی دست آسمون
تا برای هم می ساختیم از پرامون آشیون
من برای تو می ساختم سقفی از بال و پرم
تو می ذاشتی عاشقونه پرتو زیر سرم
تو فقط باید بمونی ای پناه آخرم
تا که پرپر نشه بی تو همه ی بال و پرم
نگو این فقط یه خوابه،منو تو پرنده نیستیم
ما میتونیم از محبت با هم آسمون بسازیم
حتی با دست های خالی با هم آشیون بسازیم

 


دیدار

  چه حس غریبی درآن لحظه بود

                                 که با تو نشستم به گفت وشنود

 ترا دیده بودم پس از سالها

                                  پس از عاشقانه ترینم سرود

چه بیداری خوب رویا وشی          

                                 به خواب خوش دشتها می نمود

 ترا از کجا آن بهار قشنگ         

                                  به مهمانی چشمم آورده بود

 تو مثل شکوفه پر از تازگی   

                                  من اما چو برگی، که افتاده زود

طنین نگاهت.هم آهنگ ساز

                                پر از سوز تار و، پر از شور عود

تو آسوده خاطر از آزار من       

                                من آسوده از، چشم تنگ وحسود

نشستم کنارت، دلم مثل موج

                                گهی در فراز و،گهی در فرود

 نه چشم از نگاه تو دل می برید  

                                نه قلبم رها میشد از تاروپود

 به چشمت که روزی دل از من ربود 

                              رسیدم، ولیکن چه حاصل چه سود

 رسیدم زمانی که دیگر نبود      

                              از آن آتش گرم جز خاک و دود

 سقوط من و رفتن تو به ناز    

                             من از جنس باران تو از جنس رود

 و ای کاش باران که لطفش فزون 

                              غمت را چو گرد از دلم می زدود 


любовь приходит и уходит, а кушать хочется всегда -
креатив      تقدیم با عشق 

تو که بالا بلند و نازنینی.......

تو که شیرین لب و عشق آفرینی.......

کنارم لحظه ای بنشین چه حاصل........

که فردا بر سر خاکم نشینی......



:: برچسب‌ها: کاملاعاشقانه عاشق میشیااگه ایناروبخونی! ,
:: بازدید از این مطلب : 521
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : 21 شهريور 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : مسعود

 

رمان الهه ناز
قسمت هشتم
خيلي خوشحالم! خيلي!
ممنونم
خودتون ديدين چي به من گفت . قسم ميخورم فراموش كرده بودم .منظوري نداشتم .
مي دونم. منصور هم اهل اين حرفها نيست .خودم تعجب كردم .نمي دونم چرا اينكار رو كرده
عيب نداره، عوضش باعث شد صداي قشنگ شما رو بشنوم . همينكه به آرزوم رسيدم همه چيز رو فراموش كردم
ممنونم عزيزم
چرا سكوت مي كردين مادرجون؟
خب، آدم تا شنونده نداشته باشه براي چي بايد حرف بزنه؟
ولي من كه بودم
ميترسيدم به منصور بگي، ولي امروز ديگه طاقتم تموم شد
يعني بازهم نمي خواين اون بفهمه
نه
چرا؟ اون آرزو داره با شما حرف بزنه وجواب بگيره
بايد تنبيه بشه
تنبيه بشه؟ چرا؟
يه روز بهم گفت قرتي بازي وحرافي من باعث مرگ پدر وخواهرش شده ، منم، هم خودم رو تنبيه كردم هم اونو
پس با بقيه چرا حرف نزدين؟
نميخواستم فكر كنن با منصور قهرم .ولي خدا تو دختر مهربون و پاك رو برام فرستاد
باور كنيد از لحظه اي كه ديدمتون مهرتون به دلم نشست .خيلي دوستتون دارم
من هم همينطور عزيز دلم . قول بده به منصور نگي
اگه ميخواستم اينجا بمونم اين قول رو نمي دادم . ولي حالا مي دم.
مگه ميخواي بري؟
بله مادر، بهتره برم .اجازه بدين غرورم رو حفظ كنم .شما هم كه الحمدالـله ديگه نياز به من ندارين .مي دونم كه دلم براتون خيلي تنگ ميشه .صبحها ميام بهتون سر ميزنم
من به تو نياز دارم. نذار پشيمون بشم كه چرا حرف زدم
نه، من قبل از صحبت شما اين تصميم رو گرفتم .ديگه نميتونم اينجا بمونم
ميخواي از دوريت دق كنم و دوباره عصبي بشم ؟
خدا نكنه
پس بمون
شرمنده‌م نكنين .الان نرم چند روز ديگه مهندس عذرم رو ميخواد .چون شما كه نمي خواين باز هم حرف بزنين
اون چنين كار نمي كنه
چيزي رو كه اصلا فكرشو نميكردم ، امشب ديدم . اينكه ديگه پيش بيني شده‌س
خانم متين بلند شد وگفت: تو هيچ جا نمي ري ، چون من نمي ذارم و بطرف در رفت
اگه نديدمتون خدانگهدار مادر
صبح بايد بياي وگرنه از دستت ناراحت مي شم .و رفت
بلند شدم و از اتاق بيرون رفتم .دست و صورتم را شستم و به اتاق برگشتم وسايلم را جمع كردم .ساكم را برداشتم و پايين رفتم . خير سرش نشسته بود حساب كتاب ميكرد (( ايشاءا... مرده شور ببردت! ايشاءا.... كارخونه ات رو سيل ببره . هم آغوش الناز ديوونه بشي كه زجرت بده ، انقدر كه هرروز آروزي منو......)) به ثريا برخوردم .اِ خانم تشريف آوردين؟ داشتم مي اومدم صداتون كنم براي شام
با زاويه ديدم متوجه شدم سرش را بالا كرد و به ما خيره شد
ممنونم ثريا خانم. من دارم مي رم. اگه بدي ديدين حلال كنين
كجا دارين مي رين؟
خونه خودم. درجوارتون خوش گذشت .از قول من از بقيه خداحافظي كنين
بلند شد بطرف ما آمد .ثريا گفت: آخه براي چي دارين مي رين؟ ما همه بشما عادت كرديم گيتي خانم
آدمها بايد تو اين دنيا به هيچ چيز عادت نكنن .منم بشما عادت كردم ، ولي مجبورم ثريا خانم
در سه قدمي ما ايستاد و با خونسردي گفت: كجا خانم رادمنش؟
دلم نميخواست حتي جوابش را بدهم، ولي بالاخره نان و نمكش را خورده بودم .گفتم: اونجا كه دل خوشه
صبح كه تشريف ميارين؟
نخير
از دست من ناراحت شدين؟
بله،ولي زود فراموش ميكنم .اين مرام بعضي از پولدارها و به اصطلاح متشخص هاست .
طعنه مي زنين؟
حرف دلم رو ميزنم
دستهايش را در جيبش كرد وگفت: پس بالاخره جا زدين
حالا ميفههم كه نه تقصير پرستارها بوده ، نه تقصير مادر
اگه شما برين من جواب مادر رو نميتونم بدم.
ايشون كه از شما سوالي نمي كنن .تازه بهتر بود قبلا به اين مسئله فكر ميكردين
خانم عزيز ، خب شما چرا فراموش كردين بگين؟
شما كه قضاوت فرمودين .فكر كنين به همون علت
خب، شايد من زود قضاوت كردم .معذرت ميخوام
گاهي اوقات عذرخواهي غرور آدمها رو برنميگردونه مهندس متين .با اجازه تون مي رم . براي همه چيز ممنون .ثريا خانم خداحافظ
صبر كنين!
ثريا گفت: گيتي خانم، آقا كه معذرت خواهي كردن .حتما براشون عزيز ومحترميد
عزيز ومحترم؟ عزيز ومحترم نه ثريا خانم .عزيز ومحترم كس ديگه اي‌يه .تازه امروز نرم فردا بيرونم ميكنه
متين چنگي به موهايش زد وگفت: حالا تا اون موقع .فعلا كه مادر به شما عادت كرده،از كارتون راضي ام ، حرف زدن مادر اهميتي نداره. فقط تصميم داشتم ديگه خرج تراشيهاتون رو قبول نكنم
اونها خرج تراشي نيست، فراهم كردن زمينه آرامش و رفاهه
حالا هرچي كه شما اسمش رو مي ذارين، ديدين كه موثر نبود.
بود. خيلي معذرت ميخوام كه اين رو ميگم ، ولي ديدن نتايج كار من چشم بصيرت ميخواد
مادر فقط كمي اجتماعي تر شده، همين
اين كافي نيست؟ مگه من چند وقته كه اينجا هستم ؟هنوز يه ماه نشده
من دوست دارم مادر رو مثل سابق ببينم .شاد و پرانرژي و پرحرف
مگه از پرستارهاي قبلي چنين انتظاري داشتين كه از من دارين؟
خب شما روانشناسي و مرتب خرج مي تراشين كه بلكه مادر روحيه اش عوض شه.
من به اندازه يه روز پول تو جيبي شما خرج تراشيدم . اون رو هم حاضرم تقديم كنم
منظورم اين نبود
كمي فكر كنين چيكار كردين كه مادرتون باهاتون يه كلمه حرف نمي زنه
من؟
بله،شما
اينم از نگاهش فهميدين؟
سكوت كردم
با شما چرا حرف نمي زنه ؟ شما كه درياي محبت و احساسيد .
باز سكوت كردم .نه، قول دادم. بايد جلوي دهانم را بگيرم
چرا سكوت كردين ؟حرف منطقي جواب نداره،آره؟
راهم را كشيدم بروم
خانم عزيز ، من عذرخواهي كردم، چقدر كينه اي هستين!
متاسفم .اينجا ديگه جاي من نيست .خداحافظ!
اقلا صبر كنين حقوقتون رو براتون بيارم
من حقوق نميخوام
من دوست ندارم منتي رو سرم باشه
منتي نيست .من حقوقم رو يه ساعت پيش گرفتم
با تعجب نگاهم كرد .
چيزي كه من گرفتم مادي نبود
آه! همون نگاه مادرانه!
سري به افسوس تكان دادم و خودم را به در رساندم
صبر كن گيتي جان
بر جا ميخكوب شدم .بطرف پله ها برگشتم . همه با دهان نيمه باز به خانم متين چشم دوخته بوديم كه از پله ها پايين مي آمد و با غضب به منصور نگاه ميكرد. رو به روي منصور قرار گرفت و گفت: تو هيچكس رو براي خودت نگه نمي داري، البته برخلاف خواسته قلبي ات
بعد جلو آمد وگفت: مگه قرار نشدنري عزيزم
گفتم كه بايد برم مادرجون. بهتون سر ميزنم .قهر كه نكردم .مي رم كه مهندس و الناز خانم راحت باشن
اگه بري يك لحظه اينجا نمي مونم به روح محسن و مليحه قسم، مي رم ساختمون پشتي
منصور و ثريا خانم به من نگاه ميكردند
تو مگه بخاطر منصور اومدي كه بخاطر منصور بري. تو براي من اينجا هستي و منم دوست دارم كه بموني .چيه خشكت زده منصور؟
والـله منم دوست دارم گيتي خانم بمونن مامان جان.چند بار عذرخواهي كردم.بازم ميگم .گيتي خانم، معذرت ميخوام.دلتون مياد كه مامان منو ترك كنين؟...... ثريا ساك و كيف گيتي رو بگير ببر بالا
چشم،الهي شكر! نمي دونين چقدر خوشحالم كه شما رو در حال صحبت مي بينم ، خانم جون!
ممنونم ثريا
ثريا كيف و ساك را از من گرفت.
مامان جان شما از كي صحبت مي كنين؟باورم نميشه.
از وقتي اشك عزيز دل منو در آوردي
من حاضرم دارم بزنين گيتي خانم .سرحرفم هستم
لبخند تلخي زدم
چرا به من نگفتين مادر باهاتون صحبت كرده؟ فقط در برابر سوالات من سكوت كردين
براي اينكه من ازش خواستم
متين مادرش را در آغوش كشيد وگفت: نمي دونم بخندم يا گريه كنم .الهي شكر .خيلي خوشحالم . و مادرش را بوسيد .
خانم متين دست دور شانه هاي من انداخت وگفت: بيا بريم شام بخوريم عزيزم
چند قدم كه رفتيم منصور گفت: گيتي خانم؟
بله؟
منو بخشيدين؟
مهم نيست
بخاطر همه محبتهاتون ممنونم . شما لطف بزرگي كردين
من فقط وظيفه‌م رو انجام دادم
من رو به محفل گرمتون دعوت نمي كنين؟ منم گرسنمه.
من و مادر لبخند زديم . مادر گفت: تو برو محفل الناز خانم .اونجا گرمتره . گرسنگيت رو هم برطرف ميكنه
انگار يخ روي دلم گذاشتند .خيلي دلم خنك شد كه حرف دل مرا زد
منصور با لبخند گفت: الناز كيه ديگه. حالا ما يه غلطي كرديم .البته ببخشيد
پس اگه غلط كردي بيا بشين پسرم
دور ميز نشستيم
خب از كي دست يه يكي كردين منو فريب بدين؟
از وقتي گيتي جون حقوق گرفت
زديم زير خنده
پس حقوقتون رو گرفتين. خرو شكر
مادر دست دور گردنم انداخت وگفت: تا آخر عمر هم نمي تونيم حقي رو كه به گردن ما داره ادا كنيم .اين دختر جواهره
تازه فهميدين مامان جان؟
فكر نميكردم انقدر كينه اي باشين .خيلي دل نازكين .ماهم كه نازكشي بلند نيستيم متاسفانه
تو برو ناز الناز رو بكش .همون به درد تو ميخوره
اي به چشم.
اين حرفش آتش به جانم زد .حسادت دامن به قتل من بسته بود. معلوم نبود چه مرگش بود .با دست پيش مي كشيد ، با پا پس ميزد
ثريا با ظرف جوجه كباب وارد شد و آنرا سر ميز گذاشت و رفت . منصور براي ما جوجه كباب گذاشت و گفت: يه چيزي بگم باور مي كنيد؟ سكوت كرديم
وقتي احساس كردم گيتي خانم داره ميره زانوهام سست شد. بخدا قسم
چرا منصور؟ باز مادر بود كه حرف دل مرا ميپرسيد
واي مادر! وقتي مي گيد منصور بند دلم پاره ميشه .تازه قدر كلمه به كلمه حرفهاتون رو مي دونم
ممنونم پسرم . جواب منو ندادي صحبت رو عوض نكن
خب جواب شما رو نمي تونستم بدم
من كه باهات حرف نمي زدم . پس دروغ نگو . آخ كه سرتاپات رو جواهر بگيرن مادر!
خب، شايد بخاطر اينكه اگه حساب كتابام با هم نخوند از ايشون كمك بگيرم
و ديگه ؟
حوصله دوباره پرستار پيدا كردن نداشتم
و ديگه؟
اِ مامان بس كنيد ديگه، حالا ما يه بار در زندگي به يه حقيقت اعتراف كرديم . پشيمونم نكنين.
حرف دلت رو بزن منصورخان
همين ديگه! دليلي وجود نداره
آخ كه خير از جوونيت نبيني!پسره بي احساس كور! اين همه زيبايي ومحبت چشمت رو نگرفته
با اينحال گفتم: در هر صورت ممنون مهندس
امشب ميخوام به افتخار باز شدن نطق مادر براتون ويولن بزنم .
شام را صرف كرديم و به سالن نشيمن رفتيم .ويولنش را برداشت و شروع به نواختن كرد .آهنگ شاد زيبايي زد .وقتي مادر منصور را در آنحال ديدكه با چه شور و عشقي ويولن مي نوازد، در گوش من گفت: قربون قد وبالاش برم الهي، ولي بهش نگي ها
خنديدم وگفتم: اگه منم بهش نگم، خودتون مي گيد
اگه تو بخواي بري، خب آره.البته برعكسش رو، چون تو رو از من جدا كرده
خنديديم .سرا را به شانه مادر چسباندم و ابراز علاقه كردم.مرا بخودش فشرد
منصور آهنگ را تمام كرد وگفت: ديگه داره حسوديم مي شه ها، وويولن را روي ميز گذاشت
برايش دست زديم و تشكر كرديم .ثريا با سيني چاي وارد شد .من برنداشتم .وقتي رفت بلند شدم و گفتم : با اجازه من مي رم
چرا به اين زودي گيتي خانم ؟
نميخوام شما رو عصباني كنم و حسادتتون طغيان كنه
خانم من شوخي كردم، هرچه مادر عاشق شما ميشه.منم عاشقتر ميشم وخوشحال تر
منظورت چيه منصور؟
منصور با انگشت پيشاني اش را خاراند و گفت: والـله ، خودمم نفهميدم چي گفتم
همه زديم زير خنده.
مهندس ذوق زده شدن مادرجون، آرزوشون بود كه باهاشون حرف بزنين
ميخواي بري خونه عزيزم؟
بله
شب همين جا بمون ديگه
نه ممنون. گيسو منتظره
بهشون زنگ بزنين ، اطلاع بدين گيتي خانم
نه، حالم خوش نيست بايد حتما برم ، ببخشيد
صبح كه ميايين؟
انشاءا....
اگه نيايين ميام دنبالتون ها!
بخانه كه آمدم هنوز از رفتار منصور گيج بودم .گيسو علتهاي مختلفي را براي رفتار منصور مطرح كرد، ولي بنظر من كه او فقط عاشق الناز بود .
*****************************
منصور براي شب سال نو ميهماني بزرگي ترتيب داده و همه در تدارك جشن هستند .اين جشن به افتخار سلامتي خانم متين برگزار ميشود . خانم متين به خياطش سفارش داد لباس زيبايي براي من بدوزد كه از بهترين جنس لمه به رنگ نقره اي است و در نور تلالويي خاص دارد . لباسم مدل ماهي است ، زانو به پايين كلوش ميشود با آستينهاي كوتاه و يقه دلبري كه تا سر شانه ام باز بود . خياط به خواست من شالي از همان جنس براي روي شانه ام دوخت . كفش نقره اي هم دارم كه مناسب اين لباس است لباس خيلي زيبا از آب در آمده ولي چه فايده، آنكه دوست دارم تحسينم كند دلش جاي ديگري است .
دو سه شب مانده به ميهماني، بيخوابي به سرم زده بود .نيمه شب با صداي ويولون متين پايين رفتم و مستقيما به باغ رفتم و روي صندلي نشستم تا دقيق تر گوش كنم . وقتي احساس ميكردم اين شور و نوا بخاطر الناز است . دلم آتش مي گرفت. از آن بدتر رو به رو شدن با الميرا و الناز در جشن بود . سرم را به صندلي تكيه دادم و به آسمان پرستاره چشم دوختم .نسيم خنك به من آرامش مي بخشيد .
بي خواب شدين گيتي خانم؟
بطرفش برگشتم و نيم خيز شدم.
بشينين.راحت باشين خانم
روي صندلي كنارم نشست و سيگاري روشن كرد

 


 
 

بهت نمی گم دوسِت دارم،ولی قسم می خورم که دوسِت دارم بهت نمی گم هرچی که می خوای بهت می دم،چون همه چیزم تویی نمی خوام خوابتو ببینم، چون توخوش ترازخوابی اگه یه روزچشمات پرِاشک شد ودنبال یه شونه گشتی که گریه کنی،صِدام کن بهت قول نمی دم که ساکتت کنم ،اما منم پا به پات گریه می کنم اگر دنبال مجسمه سکوت می گشتی صِدام کن، قول می دم سکوت کنم اگه دنبال خرابه می گشتی تا نفرتتو توش خالی کنی ، صِدام کن چون قلبم تنهاست اگه یه روزخواستی بری قول نمیدم جلوتو بگیرم اما باهات میدوم اگه بیه روز خواستی بمیری قول نمی دم جلوتو بگیرم اما اینو بدون من قبل از تو میمیرم

 


ادامه مطلب
|
 

 

 


 


گفتم به دام اسیرم گفتا که دانه با من
گفتم که آشیان کو ؟ گفت آشیانه با من

گفتم که بی بهارم شوق ترانه ام نیست
گفتا بیا به گلشن شور ترانه با من

گفتم بهانه یی نیست تا پر زنم به سویت
گفتا تو بال بگشا راه بهانه با من

گفتم به فصل پیری در من گلی نروید
گفتا که من جوانم فکر جوانه با من

گفتم که خانمانم در کار عاشقی رفت
گفتا به کار خودباش تدبیر خانه با من

گفتم به جرم شادی جور زمان مرا کشت
گفتا تو شادمان باش جور زمانه با من

گفتم ز عشقبازی در کس نشان ندیدم
زد بوسه بر لبانم گفتا نشانه با من

گفتم دلم چو مرغیست کز آشیانه دوردست
دستی به زلف خود زد گفت آشیانه با من

گفتم ز مهربانان روزی گریزم آخر
گفتا که مهربان باد اشک شبانه با

 

مرد از درون آیینه زن را نگاه کرد

عاشق شدو به زعم خودش اشتباه کرد

 

زیبایی شگفت زن و مرد و وسوسه

اما نه...چشم بست و نگاهی به ماه کرد

 

زن...سیب سرخ...ماه درخشان و ناگهان

شیطان وزید و آدم خاکی گناه کرد

 





:: بازدید از این مطلب : 647
|
امتیاز مطلب : 64
|
تعداد امتیازدهندگان : 19
|
مجموع امتیاز : 19
تاریخ انتشار : 28 مرداد 1398 | نظرات ()
نوشته شده توسط : مسعود

پنجمین ایستگاه خنده و سرگرمی

عاشقانه 

کارت
پستال های عاشقانه - pixfa.net

 

خاطراتش

خاطراتش را به من بخشيد و رفت

ساقه سبز دلم را چيد و رفت

عاشقي هاي مرا باور نكرد

عاقبت بر عشق من خنديد و رفت

با غم هجرش مدارا مي كنم

گرچه بر زخمم نمك پاشيد و رفت

اشك در چشمان سردم حلقه زد

-------------------------------------

رفتی و ندیدی که چه محشر کردم

با اشک تمام کوچه را تر کردم

وقتی که شکست بغض تنهایی من

وابستگی ام را به تو باور کردم

افسوس که قصه مادر بزرگ درست بود،همیشه یکی بود و یکی نبود

بي مروت گريه ام را ديد و رفت
تو

 

می خواهم از تو بنویسم برای تو که در تمام لحظاتم وجود داری

خنده هایم برای توست با تو بودن مرا شاد می کند و بی تو بودن مرا گریان

تو با من هستی درحالی که در کنارم نیستی، تو با من چون در قلب من

قلبم  را با دنیا عوض نمی کنم چون تو در آنی ومن تنها تو را دوست دارم

که سبزی مانند بهار، استواری مانند کوه، لطیفی مانند گل  و روانی همچو دریا


 

 

 هر چند مال من نمیشی ولي ازت خيلي چيزا ياد گرفتم. ياد گرفتم به خاطر کسي که دوسش دارم بايد دروغ بگم. ياد گرفتم هيچ وقت هيچ کس ارزش شکستن غرورمو نداره. ياد گرفتم تو زندگيم بدون اينكه بفهمم چقدر دوسم داره هر روز دلشو به بهونه اي بشکنم. ياد گرفتم گريه هاي هيچ کس رو باور نکنم. ياد گرفتم بهش هيچ وقت فرصت جبران ندم. ياد گرفتم هر روز دم از عاشقي بزنم ولي خودم عاشق نباشم...

به اميد اینکه یه روزی دوباره بهش برسم و همه خوبي هاشو جبران كنم....

تنها ترين تنها.....


 دهکده ی شادی و سرگرمی

قسم خوردم

قسم خوردم كه پا به پاي تو مسير جاده عشق را بپويم

اما جاده عشق همراهي نمي كند

قسم خوردم كه همراه تو آرامش درياي عشق را حس كنم

اما درياي عشق سرابي بيش نبود

قسم خوردم تا لحظه مرگ ، عشقي جز تو در قلبم نباشد

اما حس مي كنم تو عشقم را فراموش كرده اي

قسم خوردم تنها اميد قلب بيقرارم ، نگاه چشمهاي مهربانت باشد

اما تو نگاه زيبايت را از من ديوانه پنهان مي كني

قسم خوردم تا آخرين نفس دوستت بدارم و عاشقت باشم

اما مي دانم كه تو ديگر دوستم نداري

قسم خوردم جز عشق تو ، هيچ عشقي را به سراچه قلبم راه ندهم

اما فهميدم كه تو معناي عشق مرا از ياد برده اي

قسم خوردم از غم عشق تو ديوانه شوم و بميرم

اما فهميدم كه حتي براي مردن هم خيلي دير شده خيلي !

شايد هيچ وقت احساس مرا درك نكني و عشق مرا ناديده بگيري

اما سوگند يك عاشق ، هرگز شكستني نيست

پس باز هم قسم مي خورم كه هرگز و هرگز سوگندهايم را نشكنم

و تا پاي جان عاشق بمانم و عاشق بميرم

 



:: برچسب‌ها: تنهام کمکم کن! ,
:: بازدید از این مطلب : 857
|
امتیاز مطلب : 80
|
تعداد امتیازدهندگان : 24
|
مجموع امتیاز : 24
تاریخ انتشار : 27 شهريور 1398 | نظرات ()

صفحه قبل 1 2 صفحه بعد